Introduction to the story of sweet blood. part :{۱۴}
_ اشتباه زندگی من باعث تولد زیباترین موجود دنیا شد ..
دخترم !
ساتورو من از شوکو .. صاحب یک فرزند شدم ولی چی شد؟ زنی که با تمام وجودم عاشقش بودم رو جلوی چشم هام از دست دادم..
برای همین تصمیم گرفتم به تنها دارایی خودم ، دور از چشم همه بال و پر بدم ..
به خودم و شوکو عزیزم قول دادم با تمام وجودم از دخترم مراقبت کنم حتی اگه به قیمت جان خودم تمام بشه نمی زارم انگشت کسی روی دخترکم بیوفته .
از خودت .. و از عشقت محافظت کن .. اجازه نده کسی اون رو ازت بگیره .. حتی اگه خدا هم خواست شما دو نفر رو از هم جدا کنه مانع بشو! عشقت رو به تمام دنیا ثابت کن !
مثل من ضعیف نباش دوست عزیزم.
اشک از چشمان ساتورو پایین ریخت ولی لبخندی روی لبش بود ..
به سمت گتو قدم برداشت و بازوی هایش رو دور گتو حلقه کرد او را محکم به خودش فشرد و در آغوش گرفت .
با گریه های خفه خندید و گفت:
_ بهت قول میدم از عشقم محافظت کنم سوگورو.. کاری می کنم که نگران این نباشی که دخترت در امان نیست! ما دو تا همیشه با هم هستم حتی ..
سوگورو لبخندی روی لبانش نشست و ادامه حرف مرد مو سفید را گفت:
_ حتی اگه بمیریم .. ازت ممنونم ساتورو
ساتورو آغوشش را شل کرد و گتو از آغوش گوجو بیرون آمد اشک های خودش رو پاک کرد .
ساتورو لبخندی زد و با غر غر گفت:
_ هی ولی اینطوری نمیشه باید دخترت رو ببینم!
گتو لبخندی ملیح زد و سری تکان داد و گفت:
_ حتما ، اون رو میارم اینجا
مگومی در ورود کتابخانه را باز کرد و تعظیمی کرد و با لحن آرام گفت:
_ قربان ..
گوجو با کمی اضطراب گفت:
_ چیشد؟ بگو که توافق رو قبول کردند ..
مگومی با ناامیدی گفت:
_ کانوروماشی ساما با رئیس قبیله گرگینه صحبت کردند و آنها توافق رو قبول نکردند و با آلفا ها همکاری کردند و به ما هشدار حمله رو دادند .
گتو با آهی خشمگین گفت:
_ دردسر تمامی نداره؟!
کانوروماشی با لحن سرد گفت:
_ نه وقتی عاملش اینجا هست نیازی به پرسیدن این سوال نیست .
گوجو با اخم گفت:
_ خیلی شوخ طبع هستی روزم رو روشن کردی .
کانوروماشی با لبخندی حیله گرانه گفت:
_ اره اره میدونم این تو خون من هست چیزی که تو نداری.
{Fanfic Gojo Satoru Vampire}
دخترم !
ساتورو من از شوکو .. صاحب یک فرزند شدم ولی چی شد؟ زنی که با تمام وجودم عاشقش بودم رو جلوی چشم هام از دست دادم..
برای همین تصمیم گرفتم به تنها دارایی خودم ، دور از چشم همه بال و پر بدم ..
به خودم و شوکو عزیزم قول دادم با تمام وجودم از دخترم مراقبت کنم حتی اگه به قیمت جان خودم تمام بشه نمی زارم انگشت کسی روی دخترکم بیوفته .
از خودت .. و از عشقت محافظت کن .. اجازه نده کسی اون رو ازت بگیره .. حتی اگه خدا هم خواست شما دو نفر رو از هم جدا کنه مانع بشو! عشقت رو به تمام دنیا ثابت کن !
مثل من ضعیف نباش دوست عزیزم.
اشک از چشمان ساتورو پایین ریخت ولی لبخندی روی لبش بود ..
به سمت گتو قدم برداشت و بازوی هایش رو دور گتو حلقه کرد او را محکم به خودش فشرد و در آغوش گرفت .
با گریه های خفه خندید و گفت:
_ بهت قول میدم از عشقم محافظت کنم سوگورو.. کاری می کنم که نگران این نباشی که دخترت در امان نیست! ما دو تا همیشه با هم هستم حتی ..
سوگورو لبخندی روی لبانش نشست و ادامه حرف مرد مو سفید را گفت:
_ حتی اگه بمیریم .. ازت ممنونم ساتورو
ساتورو آغوشش را شل کرد و گتو از آغوش گوجو بیرون آمد اشک های خودش رو پاک کرد .
ساتورو لبخندی زد و با غر غر گفت:
_ هی ولی اینطوری نمیشه باید دخترت رو ببینم!
گتو لبخندی ملیح زد و سری تکان داد و گفت:
_ حتما ، اون رو میارم اینجا
مگومی در ورود کتابخانه را باز کرد و تعظیمی کرد و با لحن آرام گفت:
_ قربان ..
گوجو با کمی اضطراب گفت:
_ چیشد؟ بگو که توافق رو قبول کردند ..
مگومی با ناامیدی گفت:
_ کانوروماشی ساما با رئیس قبیله گرگینه صحبت کردند و آنها توافق رو قبول نکردند و با آلفا ها همکاری کردند و به ما هشدار حمله رو دادند .
گتو با آهی خشمگین گفت:
_ دردسر تمامی نداره؟!
کانوروماشی با لحن سرد گفت:
_ نه وقتی عاملش اینجا هست نیازی به پرسیدن این سوال نیست .
گوجو با اخم گفت:
_ خیلی شوخ طبع هستی روزم رو روشن کردی .
کانوروماشی با لبخندی حیله گرانه گفت:
_ اره اره میدونم این تو خون من هست چیزی که تو نداری.
{Fanfic Gojo Satoru Vampire}
۴.۳k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.